جدول جو
جدول جو

معنی حلت آباد - جستجوی لغت در جدول جو

حلت آباد
(حَ)
دهی جزء دهستان فراهان سفلی بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در دامنه و سردسیر و دارای 147 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، کنجد، کرچک و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محنت آباد
تصویر محنت آباد
جای پر از محنت و مشقت، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
دهی است از دهستان جلگۀ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 220 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جائی که جز حسرت در آن حاصل نشود. حسرتکده. حسرت خانه. آرمان خانه، کنایت از دنیای فانی:
گر اهل معرفتی دل در آخرت بندی
نه در خرابۀ دنیا که حسرت آباد است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از کوههای البرز که در قسمت جلگۀ ایالت تهران تا کویر پیش رفته
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام قریه ای است به سرخس، نام قریه ای است بزرگ به مرو. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در سیزده هزارگزی شمال مشهد. این دهکده در جلگه واقع با آب و هوای معتدل و 674 تن سکنه. آب آن از قنات و محصولات آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، قالیچه و کرباس بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
قصبۀ مرکزی خرمشهر. واقع در 70هزارگزی شمال خاوری شادگان سر راه اتومبیل رو اهواز به بهبهان. این قصبه دردشت واقع است با آب و هوای گرمسیری و 1635 تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش در تابستان اتومبیل رو و بدانجا ادارۀ دارائی، گمرک، پاسگاه ژاندارمری، پمپ بنزین و دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد در یکهزارگزی شمال باختری نورآباد کنار خاوری راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 150 تن شیعه هستند که به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و رود بادآور تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان آن از طایفۀ نورعلی هستند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم. دارای سیصد تن سکنه. آب آن از رود خانه قم محصول آن غلات و پنبه و انجیر و انار و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و مزرعۀ سید جزء این ده است. راهش مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان دیان و گوریجان در341 هزارگزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسۀ بروجرد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 370 تن شیعه هستندکه به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان گرمسیر است که در شهرستان اردستان واقع است و 633 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(صِحْ حَ)
دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران 7000گزی جنوب باختر کرج. کنار راه کرج به اشتهارد. سردسیر. سکنه 176 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بن شن، صیفی، چغندر قند، لبنیات. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد 60هزارگزی شمال باختری نورآباد، 30هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد بکرمانشاه. جلگه، سردسیر، مالاریائی، سکنه 240 تن. آب از چشمه ها و محصول آن غلات، لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه مالرو. ساکنین از طایفۀ موسیوندند، و زمستان بقشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
لقب شهر ملایر، و دولت آباد نام قریۀ مجاور شهر بوده که امروزه جزو محلات شهر است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور در نه هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه و معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
نام یکی از دهستان های سه گانه بخش دورود است. این دهستان در خاور دورود واقع و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به دهستان ژان، از جنوب به دهستان زلقی، از خاور به دهستان کاغه، از باختر به بخش دورود. قسمت مرکزی دهستان جلگه اغلب قرای آن در دامنۀ کوهستانی واقع است. شمال و خاور و جنوب آن کوهستانی و هوای آن معتدل و از قنات و چاه و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات، صیفی. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالی بافی. راههای مورد استفادۀ آن مالروست. ایستگاه رودک راه آهن جنوب در این دهستان واقع است. از 38 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6700 تن میباشد. قراء مهم دهستان عبارتند از: ترس آب، نوران، بهرام آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه لاهیجان به رشت میان لاهیجان و سرخاب، در 555400 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است. این دهستان در جنوب باختری صفی آباد و خاور دهستان نقاب و شمال دهستان طبس و باختر دهستان سلطان آباد واقع شده و از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع جمعیت آن 5137 تن است. راه شوسۀ جغتای از این دهستان عبور می نماید. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. دارای 318تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، انگور، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. از ده فرمهین نیز میتوان اتومبیل به این ناحیت برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آبادیی نزدیک دریاچۀ ارومیه. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ)
ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسۀ عمومی نیگنان. دامنه و گرم سیر است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 7500گزی کرمانشاه و یک هزاروپانصدگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان. ناحیه ای است واقع در دشت سردسیر و دارای 100 تن سکنه میباشد. از سراب طاق بستان مشروب میشود. محصولش غلات، صیفی، حبوبات، چغندرقند، لبنیات و مختصر میوجات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. تا نزدیکی آبادی اتومبیل میتوان برد. به این ده، قلعۀ حکیم باشی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی باختر زرند و ده هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. دارای 11 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
دهی است از دهستان بیضا، بخش اردکان شهرستان شیراز پنجاه ونه هزارگزی جنوب خاوری اردکان. کنار راه فرعی زرقان به بیضا. جلگه معتدل مالاریائی. سکنه 92 تن شیعه مذهب. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و چغندر، تریاک. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
آنجا که امنیت و آسایش برقرار است. و کنایت از خانه کعبه است:
خرم دلی که در حرم آباد امن عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود.
سعدی.
رجوع به آبادشود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، در پنج هزارگزی باختر شهر ملایر در کنار راه جنوبی ملایر به بروجرد. جلگه و معتدل است. 1056 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه حرم آباد و محصولات آن غلات و صیفی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ظُ مَ)
کنایه از عالم عدم است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مست آباد جایی پر از محنت و مشقت: سینه من کاسمان در خون اوست از خرابی محنت آبادست باز. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمت آباد
تصویر ظلمت آباد
عالم عدم. نیست آباد جهان نیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرت آباد
تصویر حیرت آباد
جایی که کسان در آن متحیر گردند محل سرگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن آباد
تصویر حسن آباد
سیمین دشت ایستگاه شماره 24 راه آهن مازندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشمت آباد
تصویر حشمت آباد
رودک نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار